رونیکس سرور - هاست - نمایندگی هاست - میزبانی وب پرسرعت و پربازدید
آخرین ارسالی های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
فقط محض خنده | 0 | 978 | anita |
جوک های جدید و خنده دار (5) | 0 | 842 | anita |
اعترافهای تکان دهنده طنز | 0 | 776 | anita |
5 راهکار طلایی برای ایمن کردن رایانه | 0 | 849 | anita |
راهکار جلوگیری از ورود بد افزارها به گوشی چیست؟ | 0 | 862 | anita |
علائم وجود بدافزار در گوشی ها چیست؟ | 0 | 753 | vida |
پنج میانبر صفحه کلید در ویندوز که اغلب فراموش شده هستند | 0 | 771 | vida |
طنز نوشته های کوتاه جدید و جالب | 0 | 787 | vida |
شعر طنز/ای عزیزان پشت کنکوری | 0 | 845 | vida |
انواع داداش برای دخترای امروزی!! | 0 | 810 | vida |
السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْمَضْرُوبِ هَامَتُهُ الْمَسْلُوبِ لَأْمَتُهُ حِینَ نَادَى الْحُسَیْنَ عَمَّهُ فَجَلَّى عَلَیْهِ عَمُّهُ کَالصَّقْرِ وَ هُوَ یَفْحَصُ بِرِجْلِهِ التُّرَابَ وَ الْحُسَیْنُ یَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوکَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ جَدُّکَ وَ أَبُوکَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّکَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا یُجِیبَکَ أَوْ یُجِیبَکَ وَ أَنْتَ قَتِیلٌ جَدِیلٌ فَلَا یَنْفَعَکَ هَذَا وَ اللَّهِ یَوْمٌ کَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ .
جَعَلَنِیَ اللَّهُ مَعَکُمَا یَوْمَ جَمَعَکُمَا وَ بَوَّأَنِی مُبَوَّأَکُمَا وَ لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلَکَ عَمْرَو بْنَ سَعْدِ بْنِ نُفَیْلٍ الْأَزْدِیَّ وَ أَصْلَاهُ جَحِیماً وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَاباً أَلِیماً
درود بر قاسم بن الحسن علیه السلام که شمشیر بر فرقش وارد شد و زرهاش را به غارت بردند. هنگامى که عمویش حسین علیه السلام را صدا زد، حسین مانند باز شکارى خود را به قاسم رسانید، مشاهده کرد قاسم در حال جان دادن پاها را بر زمین مىساید. فرمود: از رحمت خدا دور باد آن مردمى که تو را کشتند و در قیامت جد و پدرت علیهم السلام دادخواه آنان باد! سپس فرمود: بر عمویت دشوار است که او را بخوانى و نتواند تو را پاسخ دهد و یا پاسخ دهد و تو در خون خود غلتان باشى و سودی نداشته باشد! به خدا قسم امروز روزى است که دشمنان [ عمویت] بسیار و یارانش اندکند.
خدا ما را با شما محشور کند در روزى که شما را با هم محشور مىگرداند و مرا در جایگاه شما قرار دهد. خدا عمربنسعد بن [ عروه بن] نفیل ازدى، قاتلات، را لعنت کند و او را در آتش جهنم وارد نماید، و عذابى دردناک برایش مهیا نماید.
درود خدا بر قاسم پسر امام حسن مجتبی علیهماسلام؛ همان نوجوانی که شربت مرگ را از عسل گواراتر یافت و به لقای خداوند شتافت. درود بر آن نوجوانی که استخوانهای خود را به سم اسبان نرم کرد و سنگ ملامت کوفیان را بر جان خرید. درود بر زادهی سخا و کرامت. درود بر احلی من العسل. درود بر امتحانشونده به بلایی عظیم. درود بر نوجوان هاشمی از دودمان شرف. درود بر قاسم بن الحسن المجتبی صلوات الله علیهما.
قاسم فرزند امام حسن علیه السلام به سال ۴۷ ه. ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود. مادرش امولدى به نام «نجمه» بود. در دوسالگى پدر بزرگوارش را از دست داد؛ و تا هنگام شهادت در دامان پرمهر و عطوفت عموى گرامى خود، امام حسین علیه السلام، پرورش یافت؛ و در واقعه کربلا به اتفاق مادر و دیگر برادران و خواهران خود حضور داشت.
در شب عاشورا، آنگاه که امام حسین علیه السلام خطبه خواند و به یاران خود فرمود:
«فردا من و شما همه کشته خواهیم شد»، وى پنداشت این افتخار از آنِ مردان و بزرگسالان است و شامل نوجوانان نمىشود. از این رو پرسید: «آیا من هم فردا کشته خواهم شد؟» امام علیه السلام با مهربانى پرسید: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض کرد «ا حلى من العسل.» ( شیرینتر از عسل).
حضرت فرمود: آرى به خدا سوگند، عمو به فدایت، تو از آنان هستى که پس از گرفتار شدن به بلایى سخت کشته خواهى شد.
هنگامه موعود فرا رسید،روز عاشورا نماز خوف را به امامت پدر عبودیت اقامه کرد، عموزاده اش به میدان رفته بود و اربا اربا برگشته بود و او نیز خودش به همراه بنی هاشم بدن قطعه قطعه اش را یه خیمه ابدان شهدا آورده بود ند، چندتن دیگر از بنی هاشم هم به خاک کربلا افتاده بودند طاقتش سر آمده بو د! از طرفی اصحاب و بنی هاشم را می دید که به خون غلطیده بودن و از طرفی غربت و تنهائی عمویش و از طرفی هم آغوش باز جدش و پدرش را مشتاق بود و عطش شهادت تشنگی اش را س یراب کرده بود ، براى کسب اجازه خدمت عمو آمد. حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت و هر دو آن قدر گریستند تا بىحال شدند اما امام حسین علیه السلام اجازه رزم به یادگار برادر نداد . دست و پای امام را غرق بوسه کرد و بسیار اصرار کرد ولی فایده نداشت.
در فکر بود که چه کند ؟ گویا حسن بن علی علیهما السلام به کمکش آمد ناگهان از دست خط پدر یادش آمد ، عمو دیگر حرف برادر بزرگترش را رد نمی کند، مکتوبی را که در آن دستخط امام مجتبی علیه السلام بود و در آن توصیه به رزم قاسم علیه السلام داشتند، نشان عموی خویش داد عمو دست خط برادر را بوسید و بسیار گریه کرد شاید از آخرین لحظات عمر برادر یادش امد که فرموده بود لایوم کیومک یا اباعبدالله و با خودش گفت راست گفتی برادر نیستی ببینی که چه آ مده برسرم… سرانجام به برادرزاده اش اذن میدان داد.قاسم که سر از پا نمیشناخت به خیمه ها رفت، وداع کرد و عازم میدان شد.
از حمید بن مسلم چنین آوردهاند:
نوجوانى به سوى ما آمد که چهرهاش همانند پاره ماه مىدرخشید، شمشیرى به دست و پیراهن و إِزارى [شلوار] بر تن و دو نعلین به پا داشت، که بند یکى از نعلینهاى وى باز بود؛ خوب یادم هست که بند نعلین چپ او باز بود.
وى در حالى که اشکهایش بر گونه سرازیر بود و مادرش بر در خیمه ایستاده او را نظاره مىکرد، وارد میدان کارزار شد و این رجز را مىخواند:
انْ تَنْکُرونى فَأَنَا فَرْعُ الْحَسَنْ سِبْطُ النَبىُّ المُصْطَفى المؤتَمَنْ
هذا حُسینٌ کَالاسیرِ الْمُرتَهَنْ بین أناسٍ لا سَقَوا صُوْبُ المَزَنْ
اگر مرا نمىشناسید، من فرزند امام حسن، نوه پیامبر صلی الله علیه واله برگزیده و امینم
این حسین علیه السلام همانند اسیر و گروگان، گرفتار مردمى است که باران رحمت بر آنها نبارد.
گرد وخاک رزم بلندشد و پسر شجاع حسن بن علی علیهم السلام سى و پنج تن را به هلاکت کشاند و در حالتی که یزیدیان دورش را گرفته بودند وبه او حمله می کردند ناگهان عمرو بن سعید ازدى به حمیدبن مسلم گفت : به خدا به او حمله مىکنم! حمید به او گفت: پناه بر خدا! از این کار چه سودی میبری! انبوه لشکرى که دور او را گرفته اند کارش را تمام خواهند کرد. عمرو پاسخ داد به خدا بر ا و حمله خواهم کرد؛ با شمشیر بر سر قاسم زد. قاسم بر روى زمین افتاد و فریاد برآورد : «عموجان».
در این هنگام حسین علیه السلام حسین چون عقاب از جا جست و خودش را به رزمگاه قاسم رسانید، همانند شیر خشمگین بر قاتل قاسم حملهور گردید و ضربتى سخت بر وى فرود آورد. او دست خود را سپر کرد ولى آن ضربت دستش را از آرنج قطع کرد. قاتل بانگى برآورد وکمک خواست ، تنى چند از لشکریان عمرسعد حمله آوردند تا عمرو را از دست حسین علیه السلام نجات دهند؛ درحالی که این تلاش آنها به جایى نرسید اما قاسم در هنگام یورش سواران عمرسعد در زیر سمّ اسبان جان سپرد.»
پس از چندى که گرد و غبار میدان نبرد فرونشست، امام حسین علیه السلام بر بالین عزیز برادر ایستاد و از شدت اندوه پاشنههاى پاى خود را بر زمین مىساید، وباحالی محزون فرمود: «قومى که تو را کشتند از رحمت خدا به دورند و در روز رستاخیز جد تو از جمله دشمنان آنان خواهد بود.»
آنگاه با قلبی شکسته سیدالشهدا علیه السلام بدن کوبیده شده ی قاسم را برداشت،در حالی که پاهای قاسم به زمین کشیده میشدو سینه به سینه وى نهاده بود. اورا در خیمه ابدان شهداء، کنار پسرش علىاکبر علیه السلام و دیگر شهیدان قرار داد.خدا قاتلانش را لعنت کند.
برچسب ها حضرت قاسم بن الحسن علیهما السلامقاسم بن الحسن علیهما السلامقاسم بن الحسنقاسمحضرت قاسم
نظرات ارسال شده